گوشواره یسنا جونی
دختر عزیزم بلاخره بعد از کلی اسرار از طرف خودت برای سوراخ کردن گوشت رفتیم دکتر .
چهارشنبه یک آذر ماه برات وقت دکتر گرفتیم (دکتر قاسمی) ، من که خودم خیلی استرس داشتم.
تو هم اولش خوشحال بودی ولی وقتی توی مطب دکتر، گریه بچه های دیگه رو دیدی حالت چهره ات تغییر کرده بود . بلاخره نوبت ما شد و رفتیم تو .
دست آقای دکتر درد نکنه اینقدر خوش برخورد بود که لبخند به لبات نشست . مثلاً اینکه وقتی رفتیم تو ، رو کرد به تو گفت که دخترم اومدی گوش هات رو سوراخ کنی .
تو هم سرت رو به نشانه تایید تکون دادی . بعد دکتر شروع کرد و گفت ببین برای یسنا جون چه گوشواره ای خریدم . فقط مال یسنا جون هست . بیا اینجا بشین دخترم . وقتی روی صندلی نشستی دیگه لبخند می زدی .
ضمناً رنگ نگین گوشواره رو هم خودت انتخاب کردی . (رنگ عسلی) . خیلی جالب بود که تو اصلاً یه آخ هم نگفتی موقع سوراخ کردن گوشت.
دختر عزیزم مبارکت باشه . به شادی و خوشی
اینقدر خوشحال بودی که مرتب از من و بابا تشکر می کردی
من و بابا هم برای خوشحالی تو جشن 4 نفره گرفتیم . شام مهمون بابایی توی رستوران . فردا ناهار هم مهمون مامانی توی کبابی ای که دوست دارین (باغ سعید توی دیجویجین)
و در نهایت من و بابایی به همراه دختر گلمون روز یکشنبه 5 آذر رفتیم بازار طلا فروشان و یه گوشواره طلا و سه عدد النگو برای یسنا جون عزیزمون خریدیم . دخترم بهترین ها قسمتت