یسنا جونیسنا جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
پرهام جونپرهام جون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

یسنا و پرهام شیرینی زندگی مامان و بابا

دوستی

کاش دنیای واقعی هم مثل دنیای بچه ها مهربون بود و خشونت نداشت. (1398/09/24) امروز پرهام عزیزم برای خودش یه سری سرباز جنگی خریده بود و منم براش مثلا منطقه جنگی درست کردم که بازی کنه .  بعد از چند ثانیه بازی برگشت گفت که جنگ خوب نیست اینا دیگه با هم دوستن و یه بازی دیگه باهاشون کرد. کاش دنیای واقعی ما هم به این راحتی دست از خشونت بر می داشت. پسر عزیزم که بعداز سالها دلش خواست مثل بچه ها شیر بخوره تولد رادین عزیزم که بهترین تولدی بود که بچه ها بهش دعوت شده بودن .(چون توی شهر بازی برگزار شد) ممنون دایی و زن دایی عزیز. رادین قشنگم تولدت مبارک یسنای خوبم که عاشق کتاب خوندن هست. اینم فندوق جونی پس...
24 آذر 1398

شنبه 2 آذر ماه 1398

روزها اینقدر سریع می گذرن که گاهی احساس می کنم بزرگ شدن بچه ها رو ندیدم . کاش قدر لحظه به لحظه زندگی رو بدونیم یسنا و پرهام عزیزم بزرگتر شدین و البته با بزرگتر شدنتون مسئولیت من و بابا هم بزرگتر و سنگینتر شده. یسنا جونم امروز به خاطر سرد بودن هوا پیش دبستانی ها تعطیل بود و خونه مامان جون پیش داداش پرهام موندی . عزیزترینم کتاب داستان رو خیلی دوست داری . هر بار که کتابی برات می خرم اولش چند بار من و بابا برات می خونیم بعد تو خودت شروع می کنی با نگاه کردن به تصویر برامون کتاب رو خوندن . اینقدر از این کارت خوشم میاد که منم با ذوق به کتاب خوندنت گوش می دم . امروز هم وقتی می خواستم بیام اداره سفارش دادی بازم برات کتاب داستان بخرم. خیلی ...
2 آذر 1398

برخی از فعالیت های یسنا جونم در پیش دبستانی

بازدید از آتش نشانی . واقعاً به همه خوش گذشت. کاردستی های خوشگلی که به لطف خانم بهزاد معلم عزیزتون انجام دادین. برنامه روز دانش آموز اینم لباس ورزشی دختر عزیزم . الانم آماده شدین برین باشگاه ورزشی کلاس آموزش کامپیوتر دختر گلم   ...
22 آبان 1398

بچه های عزیزم به همراه فندق نازنین

سال پیش یسنا جونی از ما می خواست که یه پرنده داشته باشه که باهاش بازی کنه ، روی دستش راه بره . بلاخره من و بابایی تصمیم گرفتیم براش یه طوطی دست آموز بخریم . و این شد که فندق نازنین از اواسط فروردین 1398 عضو خانواده ما شد. فندق جون از بچگی ،خونه ما اومد به اندازه ای که من براش با سرنگ سرلاک می دادم . و الان فندقی با شیرین زبونی خودش شده ته تغاری خونه مون  . از جمله حرفای شیرین فندق ( بدو بیا ، فندوق بدو بیا ، بوس بده ، خوشگل ، بابا جون ) و کلی حرکات جالب و البته پرهام جونم که عاشق ماشین هست . عزیز دلم این عکس رو برات گرفتم که همیشه ماشین هایی رو که دوست داشتی برات یادگاری بمونه یه روز بعداز تعطیلی مدرسه که ی...
16 مهر 1398

مهر ماه سال 1398 ( پیش دبستانی رفتن یسنا جونم)

سلام بهترین های من   اولین روز مدرسه رفتن عشقم وسایل خریداری شده برای پیش دبستانی یسنا جونم. دومین روز مدرسه رفتن یسنا جون ازم خواست برای دوستاش کتاب کادو بخریم. اینم دختر نازنینم که داره کتاب ها رو به دوستان میده  آی مت رفتن جیگرای خودم  همیشه موفق و پاینده باشید نازین های من ...
16 مهر 1398

سفر 3 روزه تعطیلات 12 اردیبهشت به شمال

سلام عسل های خودم  واقعا ازتون تشکر می کنم توی مدت سفر که بیشتر توی راه بودیم یا بازارگردی با ما همراه بودین و اذیت نکردین .   رضوان شهر  قایق سواری ساحل کاسپین عزیزای خودم اینقدر شن بازی بهتون خوش گذشته که از وقتی اومدیم خونه پرهام هر روز اسرار داره بریم دریا اینم مرکز خرید کاسپین و قایق پدالی دریاچه شورابیل  ...
16 ارديبهشت 1397