یسنا جونیسنا جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
پرهام جونپرهام جون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

یسنا و پرهام شیرینی زندگی مامان و بابا

جمعه چهار فروردین 1396

سلام یسنا جونم خیلی وقته که می خوام از پوشک جدات کنم ولی نمی شه . هر وقت ازت خواستم که موقع دستشویی داشتن بهم بگی ولی متاسفانه همیشه بعداز تموم شدن کارت بهم گفتی. امشب موقع خواب بهم گفتی که پی پی داری ببرت دستشویی، راستش باورم نمی شد، شب بهت قول دادم که چون دختر خوبی بودی فردا میبرمت بازار برات عروسک می خرم. اینم شنبه ظهر بعد از برگشتن از سرکار و ناهار خوردن باهم دیگه رفتیم بازار خرید ، بهت خیلی خوش گذشت  عروسک تکی رو برای داداشی خریدیم که دعوا نشه       ...
6 فروردين 1396

ماهی قرمز

سلام دختر نازنینم     امروز صبح (دوشنبه 23 اسفند 95 ) وقتی مامان جون ماهی قرمز هایی که برای تو و داداشی خریده بود رو بهت نشون داد خیلی ذوق کردی. همش می گفتی مامان ببین ماهی اینجوری شنا می کنه یا وای خورد به اون یکی جالبتر اینکه برگشتی به بابا جون گفتی بابا جون می خوام ماهی ها رو ببرم سرعین  آب بازی کنن (سرعین شهر آب های گرم درمانی که تو خیلی دوست داری بری آب بازی اونجا) ، دختر گلم اینقدر جالب این جمله رو گفتی که همه خندیدیم   ...
23 اسفند 1395

آرتین کوچولو

آرتین کوچولوی من (برادرزاده عزیزم) 15 اسفند ماه 1395 ساعت 10 و نیم صبح روز یکشنبه به جمع خانوادگی ما پیوست و خونمون رو روشنتر کرد. یسنا و پرهام عزیزم خیلی ذوق کرده بودن از دیدن آرتین یسنا جونم که می گفت نی نی کوچولو با من حرف بزنه و بیاد بغلم و می گفت خیلی دوسش دارم. و پرهام جونم هم اولین بار بود نی نی می دید دهنش باز مونده بود و با تعجب بهش نگاه می کرد عمه جون خوش اومدی     ...
17 اسفند 1395